سلام برتو كه سلامم را مي شنوي و بايك نگاه گناهم را مي بخشي ومهربانيت
ورئوف بودنت را نه من ونه اين مردمان كه ذره ذره عالم همه وهمه فرياد مي زنند .
سلام بر تو وبر فرزندت كه منتقم خون جدت همان كه اين دين واين مذهب مديون
خون اوست .
سلام بر تو وبرهر آنكس كه براين درگاه ارادتي دارد وصبح وشام تورا واسطه خير
و وسيله قرار مي دهد.
سلام برتو وبر كبوتران درگاهت كه دركنار تو آرام گرفته اند.
سلام برتو وبر جلوه هاي نوراني عطوفت ومهربانيت كه اين جلوه ها را مي توان
درديدگان زائريني كه تورا خوانده اند واجابت تورا يافته اند ديد
سلام بر آنكسي كه براي تو وبه اذن تو مي نويسد براي رضاي تو.
سلام بر تو وبر تخت بهشتيت در سرزمين ما.
سلام وسلام وسلام وسلام
هر آنچه دارم وخواهم داشت همه به بركت توست وبه بركت نوازش نسيم محبتت
برقلب سياه منقلبي كه هرچه بوده اكنون مي خواهد پاك باشد ودراين راه پاك بودن
اين نوشته ها را مي نويسد براي زدودن غبار هاي سياهي كه برجان سفيدش نشسته
است.
از من بپذير هرچند كه خيلي دوراست سفيد شدن اين قلب تيره وشايد دست نيافتي
باشد مگر با نگاهي از روي محبت هميشگيت برمن .
آقاي من ! مولاي من ! هرآنچه مي گويم ومي نويسم جزبراي تونيست وخود براين
مدعاي من شاهدي .
پدرم ! ضربان قلبم با خس خس گناه پرشده و جريان خونم در رگهاي زندگيم از سياهي
مملو گشته استمرا بپذيرباتمام عذر وتقصيرم.
سلامم را جواب ده كه به آن محتاجم
هرچند كه بد كردم ولي اميدم به همين است كه چون تو رضاي درگه حق دارم وبس.
رضايي كه هم خود رضاست به درگاه او وهم اورا از بندگان توان رضا نمودن است پس
از من نيزرضا شو و او را زمن رضاگردان باشد كه پاس دارم آنچه را كه به من ارزاني
مي داني .
مي فهمم كه هميشه همراهم هستي .
خدايا آبروي مرا نيز نزد او مريض كه اين سالهايي كه خودرا شناخته ام تنها كس دوران
بي كسيم اوست ولحظه هاي اشك آلودم را فقط با نگاه او برخود روا داشته ام ونه غير.
آقاي من ....
در سكوت آن كبوترها و در شكوه آن گنبد طلا و در آن خلوت كوي تو صداي
زائري كه نام تو اي بزرگ مرد ديروز، امروز ، فردا مي برد شنيده مي شود .
تو چه بزرگي كه وقتي مادري در ميان شيون هايش كودكش را از تو مي خواهد
نگاهت را از او دريغ نمي كني اي حضرت رضا راضي ام از آن خدايي كه تو را
آفريد گوشه ي چشمي به من بكن كه او هم به من گنهكار راضي شود .
خدايا ياد خودت در قلب و روح و جان من قرار بده تا با ياد تو و او ،بار هيزمي
"گناه" كه براي آتشي افروخته ام و بر دوش مي كشم بر زمين گذارم و از آن دوري كنم.
اى مولاى هشتم! تو نويد رويش باران از سقف بهارانى.
تو مايه طراوت گلهاى ايمانى. تو بركت جاى جاى ايرانى.
خورشيد با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز مىكند و گرما را به وام مىگيرد.
صداى تو در رگهاى زندگانى جارى است.
اى هشتمين گل بوستان محمدى!
اى منتهاى خواهش دلها! اى آفتاب روشن قبلهگاه ما!
اى نور مطلق امروز و فردا! اى سبزهزار سرزندگى و صفا!
اى پناهگاه آهوان رميده دلهاى ما! تو روح باغستان زندگانى هستى.
تو مبشر اميدى. تو ناخداى كشتى هدايتى.
سلام بر تو و بر هر انسان شايستهاى كه شور و شعورش،
او را به پشت پنجره فولاد و ضريح آفتاب مىكشاند؛
پنجرهاى كه از عشق لطيفتر، از گلبرگ زيباتر و از همه دنيا بزرگتر است.
سلام بر تو اى هميشه سبز! اى سيد گلها! يا على بن موسىالرضا عليهالسلام .
سلام بر تو ای ملکوت فروتن خداوند در سرزمین من ؛
سلام بر تو ای پاره ی پیکر پیامبر ؛
سلام بر تو ای سلطان سرزمین مهر ؛
سلام بر تو ای مولای مهربان و بیکران ؛
آقا جان !
نامت برای من همواره قرین خاطراتی است که از نور آکنده است .
رواق های دل گشای مزارت
و کاشی هایی که نور آفتاب جمالت در آن ستاره های درخشان تلالو می باشد
و سنگ هایی که پرسخن ترین سنگ های عالمند
و با تمام زائران تو راز می گویند
و حوض هایی که فواره های معرفت آدمیان در آن می جوشند
و گلدسته هایی که اشاره ی همیشه ی توست
به آسمان الهی ....